تقدیر چُنین بود که آواره ی این باده شویم
مَست از نگهت پیکر پروانه شویم
سویی نَبَرَد دیده ی ما تا به سحر
آنگاه که در واکنی و تازه شویم
حیوانِ اَمید میرمد از عقلکِ دار
کین حنجره بش کافی و اندازه شویم
رویم همه از روی تو مسکین نگاه
کی می شکفد روی تو ما زاده شویم
پیغام نفس نیست تو را درکِ نیاز
هر دَم که نفس می کشی آواره شویم
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music