Hamidreza Hosseinali

As

تو شب و روز من و کشتی برام نمونده باقی
قلبی که واست میزد شده یه قلب یاقی
تو بود و نبودم و دارو ندارم و کردی دود
تو آیین تو این رسم جونمردی وبود
تا دونستی تنهام بستی بال و پرهام
شاه عشقم بودی شدی آس غمهام
بردار و برو اگه حتی با جون میشی راضی
اگه فک میکنی میتونی باهاش عشقی بسازی
بزنی ریشمو نمیکنم حتی شکایت
زندگیم شده با قلمت صدتا حکایت
میدونم میبینمت یه گوشه تو روز قیامت
تو قیامت خدا پا میکنم جلوش قیامت
میگم خوبی و بدیمونو ردیف کنه رد هم
اگه تو بری بهشت با پای خودم میرم جهنم
یه عبور یه نگاه یه حس تازه
یه توهم یکی دنیامو میسازه
دلم خوش بود که تو این دورنگی محض
پای تو مونده بودم و نپریدم هرز
فکر نکن کم میارم با خاطره بازی
راه دیگم دارم جز ترانه سازی
شک نکن ازت ندارم خواسته ی بی جا
ولی هیچی تموم نمیشه الان و اینجا