نگه دگر به سوی من چه میکنی
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریبها
که هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن دمانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
بر او بتازم که گریه میکند
این میان قلب من به حال او
کمال عشق باشد ای گذشتها
دل تو مال من تن تو مال او
دل تو مال من تن تو مال او
برو برو به سوی مرا چه غم
تو آفتابی او زمین من آسمان
بر او بتازان که من نشسته ام
به ناز روی شانه ستاره ها
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من
گذشتم از تو دل زان که در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر به سویت اینچنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
تو ظلمت شبانه بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال توست
همو که در کنار او نشسته ای
تو و شراب دولت وصال او
گذشته رفت و آن فسانه
کهنه شد تن تو مال او
برو برو به سوی مرا چه غم
تو آفتابی او زمین من آسمان
بر او بتازان که من نشسته ام
به ناز روی شانه ستاره ها
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music