Siavosh Sohrab

Mahigir O Darya

رو قایق شکسته ، رو قایق شکسته ، خودم رو پیر کردم
با لقمه های رنگین ، مردم رو سیر کردم، مردم رو سیر کردم
ماهی گیرم ، ماهی گیر ، همان گرسنه ی سیر
با دست پینه بسته ، با موج دریا درگیر
دم دم های سحرگاه ، دریا صدام می زنه
بهش می گم اومدم ، اومدم من یک تنه
با فریادی پر خروش ، دریا صدام می زنه
این جاست که یک نان آور ، دل به دریا می زنه
ماهی گیرم ، ماهی گیر ، همان گرسنه ی سیر
با دست پینه بسته ، تو چنگ دریا اسیر
وقتی تو قلب دریا ، خودم رو تنها می بینم
هر موج سهمگینی ، قلبم رو از جا می کنه
قلبم رو از جا می کنه
ماهی گیرم ، ماهی گیر ، همان گرسنه ی سیر
با دست پینه بسته ، با موج دریا درگیر
منم آن مرد خسته ، همان پارو شکسته
می دونم که موج وحشی ، پای جونم نشسته
پای جونم نشسته
تو گرما و تو سرما ، وجودم رو سوزوندم
تا برکت خدا رو ، تو سفره ها رسوندم
توی قایق چوبی ، از دست دادم جوونی
واسم چی مونده غیر از دو دست استخونی
دو دست استخونی
منم آن مرد خسته ، همان پارو شکسته
می دونم که موج وحشی ، پای جونم نشسته
پای جونم نشسته
ماهی گیرم ، ماهی گیر ، همان گرسنه ی سیر
با دست پینه بسته ، تو چنگ دریا اسیر