Hamid Nazerian

Ashegham Nabodi

تو که عاشقم نبودی چرا از عاشقی خوندی
چرا اومدی تو فالم پا گذاشتی تو خیالم
تو که من و نمیخواستی پس چرا پرامو بستی
چرا خواستی که بمونم واسه چی گفتی بخونم
تو که موندنی نبودی چرا از جنون سرودی
چرا نازمو خریدی دست رو موهام کشیدی
تو که باوفا نبودی چرا قلبمو ربودی
چرا پس گفتی عزیزم دنیارو به پات میریزم
تو که هر لحظه تو راهی چرا بستی عهد و آهی
تو چرا عهدو شکستی واسه چی یه روزی بستی
تویی که اهل عبوری پس چرا گفتی صبوری
گفتی طاقتت زیاده رسیدی آخر جاده
تو که تقدیره بهونت سرمو نزار رو شونت
نگو دست سرنوشته که عشق و باتو نوشته
تو هیچ حسی نداشتی رو دلم غصه گذاشتی
توبرو برس به قصت من میمونم و غم و غصت