Hossein Basiri

Zendegie Man

وقتی تو تـوی زندگـیم نبودی
دنیـامم شـبیه بـرگ زرد بـود
هر روزم مث شبای خاکستری
دستامم همیشه سرد سرد بود
هر روز با تو شـروع شد و هر شب ادامـه داشت
هر چیزی که می گفتم فقط به تو اشاره داشت
وقتیکه قلبم تو قلب تو جا شد
ازون به بعـد دنیـام زیبـا شـد
زندگیـه من دیگه زیـر و رو شد
هر جا رو دیدم پر رنگ و بو شد
زندگـیه من دیگه زیـر و رو شد
هر جا رو دیدم پر رنگ و بو شد
با تو چه لحظه های خوبی دارم
من دیگـه هیـچ آرزویـی ندارم
بانـوی خونـه دلـم تو هستی
سکوت زندگیه منو شکستی
زندگیـه من دیگه زیـر و رو شد
هر جا رو دیدم پر رنگ و بو شد
زندگـیه من دیگه زیـر و رو شد
هر جا رو دیدم پر رنگ و بو شد