Janiar

Tablo Khatar

میخواستی حرف بزنی
میخواستی دل نکنی
میخواستی اول اسممو رو دستبندت نزنی
میخواستی رد شی ازم
من چی اصلا
ببین دلم داره سرد میشه ازت
با هیچ آتیشیم گرم نمیشه
بهم بگو تو فقط
بگو بینم چی شد دلت تنگ نمیشه دیگه برا من
چرا نمیپرسی ازم کجایی اصلا خون تو رگات هست
باید ازت یه تابلو خطر توی قلبم بسازم
یه گل خشکی که باید اونو تو دلم بکارم
بگو بینم چی شد دلت تنگ نمیشه دیگه برا من
چرا نمیپرسی ازم کجایی اصلا خون تو رگات هست
باید ازت یه تابلو خطر توی قلبم بسازم
یه گل خشکی که باید اونو تو دلم بکارم
بود جات درست تو وسط قلبم
بجز تو کی میشه نفسه من پس
میدونی راهه تو غلطه برگرد
نیستی واسم خونه قفسه هر شب
بجز تو میمیرم حتما
ازت که چیزی کم قطعا
نمیشه
بگو عشقمون چی میشه
بگو بینم چی شد دلت تنگ نمیشه دیگه برا من
چرا نمیپرسی ازم کجایی اصلا خون تو رگات هست
باید ازت یه تابلو خطر توی قلبم بسازم
یه گل خشکی که باید اونو تو دلم بکارم
بگو بینم چی شد دلت تنگ نمیشه دیگه برا من
چرا نمیپرسی ازم کجایی اصلا خون تو رگات هست
باید ازت یه تابلو خطر توی قلبم بسازم
یه گل خشکی که باید اونو تو دلم بکارم