Mahmoudreza Ashrafi

Donya

من برای تو میخواستم دنیایی تازه بسازم
خالی از کینه و نیرنگ با دلی عاشق و یکرنگ
توی دشت حسرت و غم دلامون باشه دور از غم
غرق در شادی و امید شد دلم تا که تو رو دید
دنیا تویی تموم عشق و رویا
دنیا تو دشت آرزوها
دنیا غروب و حسرت آه
طلوع آرزوها
دنیا دلم گرفته از فریب ها
دلم گرفته از بدی ها
من که از تو می نوشتم من که از تو می سرودم
تن‌خسته دل شکسته دل به رویای تو بسته
حالا من تنها و خسته ذورقی به گل نشسته
لحظه ها رو میشمارم که تو رو به دست بیارم
تا تو رو به دست بیارم
دنیا تویی تموم عشق و رویا
دنیا تو دشت آرزوها
دنیا غروب و حسرت آه
طلوع آرزوها
دنیا دلم گرفته از فریب ها
دلم گرفته از بدی ها
در گذرگاه زمونه گاهی وقتا دلا خونه
این صداهای سکوته توی خلوت شبونه
انگاری با دل غریبه این در و دیوار خونه
دیگه هیچی نمیتونه پر کنه جایی تو خونه
جای خالی رو تو خونه