Chera

Zibatarin Rangin Kaman

بچه های عزیزم تا حالا رنگین کمون ازنزدیک دیدین
میخواین براتون یه قصه از زیبا ترین رنگین کمون تعریف کنم
تا کم کم همه چشمای دچمه ای تون بزارین رو هم و بخوابین به به
یه روزی از روزهای فصل بهار
بارون بارید تو دشت وتو شالیزار
بارون تموم شد آسمون ابی شد
موند تو هوا پلی قشنگ یادگار
گفتم که به به چه رنگی داری
رنگهای زیبا و قشنگی داری
گفتم که اسمت چیه مهربون
با تو چه قدر قشنگ شده آسمون
گفتش هفت رنگ ونشون منم من
زیبا ترین رنگین کمون منم من
بنفش ونیلی دوتا رنگ زیبا
آبی قشنگ مثل آب دریا
سبز وزرد و نارنجی و قرمز
هستن همه ی رنگهای خوب دنیا
اما بدون با این که من گشنگم
به چشمتون خیلی خوشاب و رنگم
پر می کشم آفتاب بیاد دوباره
تا وقتی که بازم بارون بباره
می شم براتون پل رنگین کمون
بازمی شینیم تو آسمون دوباره
حالا بچه ها آروم آروم آماده باشین که با یه صدای گشنگ با یه آهنگ گشنگ بریم وبخوابیم .
لایی لایی لایی خواب ببینی خواب رنگین کمون ببینی لایی لایی لایی پیش پیش پیش.
شب شده باز عزیزم
دوباره وقت خواب
مهتاب خانم با خنده
از آسمون می تابه
زود بگو تو شب بخیر
به هر کی توی خونست
هر کی که زود بخوابه
یه بچه ی نمونست
وقتی که تو می خوابی
فرشته ها بیدارن
رو چشمای قشنگت
گل بوسه می کارن