Raya Heydari

Refigh

وای از حالم روی بالم زخمت مانده تنها ای عشق
رویا ساختی گیر انداختی این یوسف را در ته چاهِ عشق
درد روی درد شب های سرد
از من ساختی یه تن دیوانه
با نامردی بازی کردی با قلب من ، این منِ دیوانه
هی از این سو بکش آن سو دل ما را رفیق
با شکستن میرسی تو به کجا ها رفیق
خانه ات آباد و دلت خوش که شدم خانه خراب
تو می ارزی به همه درد و غم ما رفیق
قید دنیا را زدم تا تو برای باشی دنیا
رفتی و ماندم من اینجا بی تو تنها ، بی تو تنها
تو نبودی اهل ماندن
آخرش من ماندم و من
ساحل آرام ندارد نقشه ی قلب من اصلا
هی از این سو بکش آن سو دل ما را رفیق
با شکستن میرسی تو به کجا ها رفیق
خانه ات آباد و دلت خوش که شدم خانه خراب
تو می ارزی به همه درد و غم ما رفیق