شب در اندوه تیره می خوابید
ماه بر ابر پر ملالی بود
تا طلوع سپیده پیدا شد
روحم اشفته خیالی بود
يادم امد كه مادرم ميگفت
پونه عطری زکوه می گیرد
بر سر سفره های رنگارنگ
عاقبت ظالمانه می میرد
در شگفتم كه اين چه تقديرى است
هستی مابه مرگ برگ رواست
ادمی این حریص دنیا دوست
دشمن دشتهای سبز خداست
من چنان پونه ها غريبانه
راه بر كوه و دشت ميگيرم
از سكوتم شكوفه مى رويد
در هياهوى خانه دلگیرم
سرنوشتم چو پونه ها رنگى است
گرچه سبزم ، سياه ميميرم
در كنار شكوفه ميايم
عاقبت بى گناه ميميرم
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music