چیزی نمیپرسی دم رفتن
وقتی خیالت راحتِ از من
به بی کسیم اصلا حواست نیست
عشقی تو قلب ناسپاست نیست
همدست زیباییتِ بی رحمی
از حال من چیزی نمیفهمی
بغزم پر از اندوهِ رفتن بود
این گریه ها سرمایه ی من بود
این اشکِ یک سردارِ مغرورِ
که خیلی وقته از خودش دوره
به لشکر زخمی رویاهاش
شلیک کرده چون که مجبوره
راهی شدم از راه ترسیدم
ماهی شدم از آب ترسیدم
عاشق شدم قلبم منو پس زد
شب اومد و از خواب ترسیدم
لب های من لبخندُ کم دارن
ابرا چقد بارون غم دارن
بعد از تو داراییمو دادم رفت
احساس خوشبختی رو یادم رفت
این اشک یک سردارِ مغرورِ
که خیلی وقته از خودش دوره
به لشکر زخمی رویا هاش
شلیک کرده چون که مغروره
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music