Behzad Pasha

Ghore

قرعه به نام تو افتاد شدی جان دلم
پیر عشقت شده ام یوسف کنعان دلم
بفرست پیرهنی مست شوم از عطرت
تویی آرامش این حال پریشان دلم
تو نشستی به کمینم که شکارم بکنی
با میِ مویِ شرابیت خمارم بکنی
مستمو باده به دستم غم بی پایانم
تا تولطفی به دل زار و نزارم بکنی
نازنین یار من دل و دلدار من
مهره ی مار من جان و جهانی
من فقط با توام خوب و بد با توام
تا ابد با توام کاش بدانی
به لبم آمده جانم صنما کاری کن
پیش چشم آشنایان آبرو داری کن
سال ها در به درو خانه خرابت بودم
یک شب از این دل دیوانه پرستاری کن
اشک در چشم من غم زده دریا شده است
ارتباط منو تو همچو معما شده است
ظاهرا ساکتم اما از غم تنهایی
در دلم آتش یک ولوله برپا شده است
نازنین یار من دل و دلدار من
مهر ی مار من جان و جهانی
من فقط با توام خوب و بد با توام
تا ابد با توام کاش بدانی