از راز دلت چیزی نمیدانم
آرامش من معشوق بی گانه ام
رفتی و وداع آخرت اما
دردیست یه عمر بر دل میماند
شاید تو مرا دگر نمیخواهی
اینک که مرا از خود میرانی
بر قامت سروی که تبر خورده
زخمی که عمقش را نمیدانی
ای امان امان امان از عمری که رفت و سوخت نماند
این چه تقدیر بدی بود که مرا از عاشقی ترساند
امان امان امان از عمری که رفت و سوخت نماند
این چه تقدیر بدی بود که مرا از عاشقی ترساند
شاید تو مرا دگر نمیخواهی اینک که مرا از خود میرانی
تا به مژگانت به دار اویخت دلم را
بار چندم میکشی دیوانه ات را
من به سوگندی دلم را بسته بودم
بیشتر از هر کس به تو وابسته بودم
ای امان امان امان از عمری که رفت و سوخت نماند
این چه تقدیر بدی بود که مرا از عاشقی ترساند
امان امان امان از عمری که رفت و سوخت نماند
این چه تقدیر بدی بود که مرا از عاشقی ترساند
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music