Moein Zaddarvish

Eshgh Amad

عشق آمد و دل گفت ،یارم عجب آمد
یکباره جوان شد، دل و دوران عقب آمد
هم منتظرت بودمو هم درد کشیدم
تا آمدی اما جانم به لب آمد
من دور تو میگردم اگر عشق ثواب است
دیدار تو داروی منه حال خراب است
در آتش عشق تو بسوزم که غمی نیست
چون در پس هر عشق به هرحال عذاب است
دلبسته نبودم ولی این بار خطر کرده ام
دور تو میگردم و انگار سفر کرده ام
غرق تو وعشق تو هستم نجاتم بده
عالم همه جز مهر تو از سینه به در کرده ام
میپرسی تو از عشق وجوابم اه هست
این حال خرابم
بر عشق گواه هست
پرسیدی و خندیدی و چیزی نشنیدم
چون روح و تنم از ته دل غرق نگاه هست
دلبسته نبودم ولی این بار خطر کرده ام
دور تو میگردم و انگار سفر کرده ام
غرق تو وعشق تو هستم نجاتم بده
عالم همه جز مهر تو از سینه به در کرده ام