Shahram Soltani

Leylaye Man

لیلای من ای عشق جانم به قربانت
حال من وابسته را بد کرده چشمانت
هر شب به خود میپیچم از چشمان زیبایت
دلواپسم کردی چون با دلم سردی
رفتی و تنها غصه هایت را بغل کردی
جان من دیوانه ات را که درآوردی
عشقت به خون میکشد چشمان مرا هر شب
میمیرد این دیوانه از این ماجرا در تب
میمیرد این دیوانه از این ماجرا در تب
جانم به غارت میبری ای عشق دیروزم
رفتی و چشمم را به دنبال تو میدوزم
رفتی و چشمم را به دنبال تو میدوزم
تو بیش از هر کس در جهان من را بلد بودی
در جزر احساس منه دیوانه مد بودی
آشفته بازاریست در این حال پریشانم
تو بیخیال از حال و احوال من آسودی
عشقت به خون میکشد چشمان مرا هر شب
میمیرد این دیوانه از این ماجرا در تب
میمیرد این دیوانه از این ماجرا در تب
جانم به غارت میبری ای عشق دیروزم
رفتی و چشمم را به دنبال تو میدوزم
رفتی و چشمم را به دنبال تو میدوزم