Mohammadreza Oshrieh

Farshe Ghermez

مادره دیگه طاقت نداره دلش پر میزنه
واسه شنیدن صدای همون جوونی که همه ی زندگیش بود
همون جوون رعنایی که قرار بود
ی روزی توو همین کوچه عروسیشو بگیره
همسایه ها رو صدا بزنه بگه بیان بیان عروسیه جوونمه
عروسیه پسرمه اما هنوز چشم براه برگشتنشه
دلش تنگ شده میگه فقط ی بار دیگه صداشو بشنوه
بهش بگه الو الو جانم
جانم مادرم سلام سلام عشق مادر مرد زندگیم
خوبم تو خوبی ولی آتیش گرفت بعد تو زندگیم
آخی قلبم دیگه تموم شد دلخوشیم چشام براهته هنوز
بگو پلاک گردنت کو پیراهنو عطر تنت کو
یادته لحظه ی جدایی بگو که قول آخرت کو
ی نامه و پلاک و سر بند مرهم دلتنگیا
میشه توو کوچه ای که شد به نامت
میپیچه بوی گل همیشه
آخ خدا صداشو قربون چهرش پیر شه ولی صداش همونه
باورش نمیشه این استخونا همون قد و بالا همون پهلوونه
نمه اشک و بارونه بازم رو گونه چقد سخته
مادر بخواد که پا شه از جا نتونه
آخ خدا چشاشو قربون ی عمر چش براه باز صدای در اومد
قول داده بودش که بازم بیاد سرش رفت و قولش نرفت پیکرش بی سر اومد
بگو پلاک گردنت کو پیراهنو عطر تنت کو
یادته لحظه ی جدایی بگو که قول آخرت کو
ی نامه و پلاک و سر بند مرهم دلتنگیا
میشه توو کوچه ای که شد به نامت
میپیچه بوی گل همیشه