Farshad Aliyari

Panjshanbeha

امروز شدم رد ازاون کوچه خاطراتمون
باراول همون جا بود گره بهم شد دستامون
یهوچشام پر شد و خواست دل خنده هاتو باز
هیچکی تو کوچه نبود جز من و تنهایی و ساز
الان یه سال میشه که تو خونه ی جدیدتی
پنج شنبه ها منم میام تو لباس سفیدتی
لباس من سیاست ولی همرنگ عشق همرنگ غم
هوای باری و سکوت فقط داره دستاتو کم
بعضی وقتا بعضی چیزا وقتی میرن عزیز میشن
ندونستم قدرتورو تو که بودی هر روز پیشم
بیا ببین پروانه تو چطور مونده بدون شمع
بعضی وقتا دلت میخواد هرچی داری بدی بیاد
فقط یه بار دیگه پیشت بگی دوسش داری زیاد
بگی هر روز بدون ابر از چشم من بارون میاد
چه زود گذشت گذشتمون حالم بده حالمبده
آینده بی تو ببین چجوری دلمو زده
اون شب برفی سرد نشست کنار پنجره
نوشت روشیشه اسممو رفت و موندش خاطره
بعضی وقتا میگم که کاش بیشتر نگاه میکردمش
همین منو آروم میکرد فقط تو خونه بودنش
بعضی وقتا بوی تورو حس میکنم تو خونه من
یا که دوباره پیشمی یا که شدم دیوونه من
بعضی وقتا بعضی چیزا وقتی میرن عزیز میشن
ندونستم قدرتورو تو که بودی هر روز پیشم
بیا ببین پروانه تو چطور مونده بدون شمع
بعضی وقتا دلت میخواد هرچی داری بدی بیاد
فقط یه بار دیگه پیشت بگی دوسش داری زیاد
بگی هر روز بدون ابر از چشم من بارون میاد