Faramarz Fakhouri

Baradare Man

پیش نگهم دو دیده بستی
رفتی کمر مرا شکستی
سقای سپاه آل هاشم
لب تشنه چرا به خون نشستی
به خون نشستی
ای ماه دو دیده بسته ی من
خورشید به خون نشسته ی من
فرق تو شد از عمود آهن
مانند دل شکسته ی من
شکسته ی من
ابوالفضل تویی برادر من
امید لشکر من تویی آب آور من
ابوالفضل تویی برادر من
امید آخر من امید لشکر من
با وفاتر از تو من ندیدم
رفتی و من از غمت خمیدم
تا ی کمر خمیده دیدی
من پیکر پاره پاره دیدم برادر من
برخیز که در حرم سکینه
میگرید و میزند به سینه
با مدینه همسفر بود
بی تو نرود سوی مدینه برادر من
ابوالفضل تویی برادر من
امید لشکر من تویی آب آور من
ابوالفضل تویی برادر من
امید آخر من امید لشکر من