Sina Lamei

Asir

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را
خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را
ما اسیر غمو اسرار غم ما نیست تو را
با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را
دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دل بیدار گری کار نکرد
جان من سنگ دلی دل به تو دادن غلطست
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلطست
چشم امید بروی تو گشادن غلطست
جان شیرین به تمنای تو دادن غلطست
مدتی هست که حیرانمو تدبیر نیست
از غمت سر به گریبانمو تدبیری نیست
از جفای بدین سانمو تدبیری نیست
چه توان کرد پشیمانمو تدبیری نیست
جان من سنگ دلی دل به تو دادن غلطست
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلطست
چشم امید بروی تو گشادن غلطست
جان شیرین به تمنای تو دادن غلطست