Reza Yazdani

Atash Bas

منو ببر به اون روزایی که جهان
هنوز به اسلحه عادت نکرده بود
روزایی که هنوز کسی به جرم عشق
مردی و به دوئل دعوت نکرده بود
به اون زمونه ای که تو خیابونا
هر شب نمایش قتل و ترور نبود
به روزگاری که شقیقه ی جهان
زیر تپانچه ی دیکتاتور نبود هی
تو روزگار خون منتظرم نمون
ساعتارو ببر به لحظه های شاد
قرار ما دوتا یه کافه تو شبه
شکست نازیا تو استالینگ راد
با من شریک شو تو خوابی که خدا
بیت اولین باروتو فوت کرد
منو ببر به اون لحظه که رادیو
با اشک شوق گفت : هیتلر سقوط کرد
از قلعه نرون از قصر الکاپون
از قصر جان لنون راه فرار نیست
هرجا فشنگ هست توپ و تفنگ هست
هرجا که جنگ هست عشقی تو کار نیست
آتش بس بده مرگو شکست بده
تابوتو پس بده
قبرستونا پرنن ما هر دو عابریم
امشب مسافریم
حاضر شو تا بریم به رویا های من
تو عصری که هنوز کوچه ها خاکین
با من قدم بزن رو فرش قرمزا