Mahmoud Jahan

Hanabandoon

عروس آرزوم بود ، اون که عروس تو شد
چی به سر من اومد ، باور قلبم نشد
چش نخوره الهی ، اسفند و اسفندونه ، حنا رو دست گذاشتی گر چه حنابندونه
حنا حنابندونه و حنابندون مبارک ، حنا بدین دست عروس ، عروسیشون مبارک
وقتی میخواد اسم اونو به روی دست بگیره
خدا یه کاری کن فقط اشک منو نبینه
وقتی به جای اسم من ، اسم اونو تو دستاش
خودمو پنهون میکنم که اون نریزه اشکاش
یه دسته گل ، دست عروس ، میخواد بده به دوماد
یهو منو میبینه و میلرزه دست و پاهاش
دسته گل و میندازه و همه بهش میخندن
اشک چشاش حلقه میشه ، همه دورش میرقصن
حنا حنابندونه و حنابندونه امشب
مهمون ناخونده داری عروس خانوم تو امشب
اسم تو با اشک چشام به روی دست میگیرم
خیره نشو به سمت من ، دارم آتیش میگیرم
چقدر بهم میاین گلم ، حق با تو عزیزم
تو قسمت من نمیشی ، من لایق تو نیستم
حنا حنا بندونه و نقل و نبات بریزین
آینه و شمدون بیارین ، گنج قارون بپاشین
لنگه ی کفش این عروس ، جهانمو می ارزه
ببخش اگه لبهای من نمی تونه بخنده
هر کاری کردی با دلم برو حلالته عشقم
مدیون زحمت شماست خاطره های زشتم
حنا حنابندونه و حنابندون مبارک
حنا بدین دست عروس ، عروسیشون مبارک