من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود رابه یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گلبه دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانمکه گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداریشود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را
چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه میدارینمیبایست کرد اول به این حرف آشنا خود را
ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گلکسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music