خرّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم
راحتِ جان طلبم؛ وَز پیِ جانان بروم
گرچه دانم که بهجایی نبرد راه، غریب
من به بوی سرِ آن زلفِ پریشان بروم
دلم از وحشتِ زندانِ سکندر بگرفت
دلم از وحشتِ زندانِ سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم
چون صبا، با تنِ بیمار و دلِ بیطاقت
به هواداریِ آن سروِ خرامان بروم
در رهِ او، چو قلم، گر به سرَم باید رفت
با دلِ زخمکش و دیدهی گریان بروم
تازیان را غمِ احوال گرانباران نیست
تازیان را غمِ احوال گرانباران نیست
پارسایان، مددی پارسایان، مددی
تا خوش و آسان بروم
پارسایان، مددی پارسایان، مددی
تا خوش و آسان بروم
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music