سرگشته دلی دارم
در وادی حیرانی
آشفته سری دارم
زآشوب پریشانی
طبعی است مشوّش تر
از باد خزان در من
وز باد گرو برده
در بی سر و سامانی
از یاد زمان رفته
آن قلعه ی متروکم
تن داده به تنهایی
خو کرده به ویرانی
کورم من و سوتم من
پروده ی لوتم من
روح برهوتم من
عریان و بیابانی
تا خود نفسی دارم
با خود قفسی دارم
زندانی و زندانم
زندانم و زندانی
از وهم گران بارم
چندان که نمی یارم
تا تحته برون آرم
زین ورطه ی توفانی
فرق است میان من
وین زاهدک پر فن
پیشانی او بر سنگ
من سنگ به پیشانی
من باد بیابانم
خاشاک می افشانم
در دشت و نمی دانم
در باغ گل افشانی
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music