ای مهربان
وقتیکه خورشید به پیشواز شب می رود
و کو چه از صدای پای آخرین عابر تهی می شود
با کوله باری از غم و درد می روم
وتو را با تمام خاطرات دیرین
در میان کو چه های ساکت شهر
تنها می گذارم
گریه نکن ای وارث شکوفایی باران
من باید بروم تا با غم غریبی خویش
غم غربت را از جداره های دل عا شقان بزدایم
اما بدان نبض خاطرم هر لحظه به یاد تو می زند
لباس تیره ای از توی گنجــــــــــــه
بده ای مهربون تا من بپو شــــــــم
تو مشک و پر بکن از آب چشمــه
کـــــــــه در راه سفر راحت بنو شم
همه با هم غریبن توی این شهــــر
می رم تا با غم غربت بجوشــــــــم
خدایـا با دلم غربت رفیقـه
خدایا بـا دلم غربت رفیقـه
غریبون با دل من غمگسارند
با درد غربت من سازگـارند
در غربت به روم بسته نمی شـــه
کسی از درد من خسته نمی شــــه
خدایا با دلم غربت رفیقـه
خدایا با دلم غربت رفیقــه
با اینکه عازم شهر غریبـم
دلـــم راضی به این رفتن نمی شه
چمـدونم ازین درد غریبی
دیگه حاضر واسه بستن نمی شه
چه سختــــه بی بهونه گریه کردن
چه سخته روز آخر دل بریدن
برای یه مسافر روز رفتـن
چه سختـه توی غربت دل سپردن
خدایا با دلم غربت رفیقه
خدایا با دلم غربت رفیقه
نکن گریه واسه تنهایی من
نذار بار غم و بر روی دوشــــــــم
همه با هم غریبن توی این شهـر
می رم تا با غم غربت بجوشـــــم
خدایا با دلم غربت رفیقـه
خدایا با دلم غربت رفیقـه
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music