آزاد و رهایم یا در بند توام
در هر نفسم عاشق لبخند توام
آغشته به جانم یا بیگانه شوی
یک لحظه هم از خاطر یارت نروی
سر تا پا در واهمه ام
کابوسی بی خاتمه ام
فریادی در همهمه ام
سرد و مست و تلخ و تنها
تو بگو که همین فردا
چه به جز غم ما دارد؟
مگر حنجره مان تا کی
تب و تاب صدا دارد؟
نشنیده ام از لب ساکت شب به جز آیه ی بی سحری
باری دگر خواب ما را به آغوش رویا ببر
باری دگر عاشقت را به دامان دریا ببر
بازآ بمان تا که بر هم زنی شام بی ماه ما را
ایران !
نفس های رخ داده در سینه می دانمت
ایران !
دمی رسته از ترکش و کینه می خواهمت
ایران !
بمان شوق خورشید تو میکشد شام مارا
تو بگو که همین فردا
چه بجز غم ما دارد
مگر حنجره مان تا کی
تب و تاب صدا دارد
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music