اون روزا یادم می یاد روزای پاییز زرد
روزایی که آسمون با چشام گریه می کرد
اون روزایبچگی واسه من رنگی نداشت
اما خاطراتشو توی ذهنم جا گذاشت
پشت قاب پنجره می نشستم تو غروب
مثل یک عروسکی می شکستم تو غروب
اون روزا کسی نبود که به خاطر بیارم
واسه خواب گریه هام رو شونه اش سر بذارم
اون روزا دستای من به ستاره دست نزد
خورشیدی در نیومد سایه ها رو پس نزد
یه روز باد که اومد از خونه بهارو برد
من و با یه انتظار دست یک خزون سپرد
اون روزا کسی نبود در صبحو وا کنه
منو از شب بگیره از غروب جدا کنه
یه روزی تنگ غروب گلدون یاسم شکست
تو چشای خواب زدم غم یک دنیا نشست
بعد از اون شب می اومد به سرم دست می کشید
تو هجوم گریه ها شب به دادم می رسید
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music