این آخرین شعر که از تو می گم
این آخرین سازه که با تو کوکه
نگاه کن از یه لشکر عشق و احساس
یه اسلحه مونده با چند تا پوکه
این آخرین بار که توی شعرام
اسم کسی رو به زبون میارم
اونقدر ازت دور شدم که حتی
حوصله ی دیدنتم ندارم
میشه فقط ازت یه خواهش کنم
بگو خاطره هامون و چیکارش کنم
میشه فقط ازت یه خواهش کنم
بگو خاطره هامون چیکارش کنم
من همه ی سعیمو کردم اما
عشق تو زخمای کشنده داره
وای به حال منو روزگارم
گریه نکن این دیگه خنده داره
همون که آرامشمو بهم زد
ازم یه حس و حال تازه می خواد
همون که بی اجازه عاشقم شد
می خواد بره ازم اجازه می خواد
میشه فقط ازت یه خواهش کنم
بگو خاطره هامون و چیکارش کنم
میشه فقط ازت یه خواهش کنم
بگو خاطره هامون و چیکارش کنم