امان از شبهای بارانی
امان از حال پریشانی
خودم اینجا دلم آنجا
کنارم اما نمیدانی
من آن بغضم در سکوت تو
که میمیرم در نبود تو
من آن اشکم که گم کردم تمامم را در وجود تو
با خیال تو رفت قلب من سمت ماجرای عجیبی
مانده است به گلو جان من تو بگو با من از چه غریبی
پر بستم بنشستم بر بامت ای جانم نا غافل
چشمانت غرقم کرد دستانم قایق شد تا ساحل
از من چه میخواهی تقدیمت این قلب نا قابل
چه بدتر از اینکه انگاری بی خبری بی خبری از جان رسیده به لب
چه بی رحمانه می نگری می نگری چون ماه بر خاموشی شب
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2025
The best Persian and Iranian music