تو طرحی از یه رویایی یه رویا که ازم دوره
که شب با اینهمه ظلمت یه بخش از بودن نوره
من اینجا گم شدم اما مسیر رویاهام گم نیست
کمی این حسو باور کن که این رویا توهم نیست
یه جایی از همین جاده یه جوری از تو جا موندم
که غیر از تو تمومی گذشته هامو سوزوندم
یه وقتا گم شدن هامون چیزی جز یه تصادف نیست
همیشه که یه جا موندن به معنای توقف نیست
من اینجا تو همین روزا یه رویایی رو گم کردم
که از مرز پریشونیم نمی شه دیگه برگردم