بیم است که سودایت
دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما
ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکباره جدا
از او یارب نپرسی و مرا سوزی به جای او
چو سیری نیست از آزار خلق آن ناپشیمان را
ز عشق ار عاشقی میرد گنه بر عشق ننهد کس
که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را
ابر باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music