چندیست که بر پشته ی خویشت نظری نیست
چندیست که در خانه ی دل شور و شری نیست
چندیست که در کنج قفس مرغ دلم را
در حسرت کوی تو دگر بال و پری نیست
جز خاک درت منزل و مقصود نبودست
چاووش رهی رامد و دل را سفری نیست
من ام کند از اشک روانی که به چشم است
کو آن که زهجر تو در او چشم تری نیست
من مانده ام و ظلمت جان سوز شبانه
شبهای مرا بی مه رویش سحری نیست
ای باد صبا جانب آن دوست گذرکن
میپرس از او چون شده مارا گذری نیست
مهر تو کجا رفت و وفای تو چه گردید
از مهرتو بر برج محبت اثری نیست
من ام کند از اشک روانی که به چشم است
کو آن که زهجر تو در او چشم تری نیست
چندیست که بر پشته ی خویشت نظری نیست
چندیست که در خانه ی دل شور و شری نیست
چندیست که در کنج قفس مرغ دلم را
در حسرت کوی تو دگر بال و پری نیست
جز خاک درت منزل و مقصود نبودست
چاووش رهی رامد و دل را سفری نیست
من ام کند از اشک روانی که به چشم است
کو آن که زهجر تو در او چشم تری نیست
من مانده ام و ظلمت جان سوز شبانه
شبهای مرا بی مه رویش سحری نیست
ای باد صبا جانب آن دوست گذرکن
میپرس از او چون شده مارا گذری نیست
مهر تو کجا رفت و وفای تو چه گردید
از مهرتو بر برج محبت اثری نیست
من ام کند از اشک روانی که به چشم است
کو آن که زهجر تو در او چشم تری نیست
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music