عاشقم بوده که از دل و جان می گذشت
حرف من بود اگر او ز جهان می گذشت
نفسش بودم
بند دلش بودم
تا که شبی تصمیم رفتن گرفت
جان از این تن گرفت
فقل دلش با دگری باز شد
رفت و همین فاجعه آغاز شد
باران می زد که شدم عاشق و سر مست او
این دل من مست او بوده و حیف یار دگر دارد
می رفت تا خسته کند قلب مرا از غمش
بغض من از رفتنش «شد» نم بارانی که می بارد
من که نمی دانم از این عشق چرا سهم دلم غم شد
از دل بی طاقتم ای وای چرا سایه او کم شد
شاید از این فاصله ها باز به من برگشت
لحظه به لحظه دل من در پی او می گشت
باران می زد که شدم عاشق و سر مست او
این دل من مست او بوده و حیف یار دگر دارد
می رفت تا خسته کند قلب مرا از غمش
بغض من از رفتنش چون نم بارانی که می بارد
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music