سفر چگونه دست من را
از آن همه گرمی جدا کرد
گویی صدایی از ته گور
چو مرگ من، من را صدا کرد
من و ترن در هم خزیدیم
از تو دگر چیزی ندیدیم
میان راه آهن شهر
چگونه از هم دل بریدیم
صدای اندوه درونم چگونه خالی از صدا شد
آیا در آن لحظه ندیدی که باورم خیال ما شد
میترسم از این غم که دیگر هرگز به خانه برنگردم
در خانه تنها مینشینی اکنون میان خاطراتم
حس میکنم چیزی نمانده جز فکر خانه در سر من
با من یکی شو بعد این راه ای ابتدا و آخر من
سوت ترن آواز تلخیست کز ارتعاشش میشوم سست
با آن چگونه میتوان زیست در آن چه چیزی میتوان جست
من و ترن درهم خزیدیم از تو دگر چیزی ندیدیم
میان راه آهن شهر چگونه از هم دل بریدیم
روزی دوباره میشود باز دروازه های بازووانم
میگیریمت هر جا که باشم در بازووان ناتوانم
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music