چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپاری
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
از آتش سودایت دارم من و دارد و دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music