یکی بود یکی نبود توی دنیای کبود
آدمک تنها و بی کس غرق یک رویا بود
قصه ی ما قصه ی سرخوردگی ها و سراب
قصه ی حسرت نبود بچه گی حسای ناب
آدمک حیران و ویران از رسوم این زمان
عمر رفته پای رنج ها پای سطل ها
روزها در حسرت همزیستی با کودکان
با کتاب و مدرسه با خنده های بی امان
حسرت دست پدر حس تحقیر و خطر
حسرت کودک شدن جبر نان آور شدن
شرم از تن پوش کهنه بوی تن
شرم از خرده فروشی در وطن
آدما کور از کنار آدمک
میگذرن حتی دریغ از نیش کک
او زدنیا باز مانده او زبودن
رسم این دنیا چه بود غیر از دویدن
جای مهر مادری آغوش درد
ترسه از طعمه شدن در شهر سرد
ترس از آتیش سیگار پشت دست
ترس از نامردمان مردان مست
آرزوهای نوشته روی فال
میوه های این درخت بی طعم و کال
می دمد یک راز را در قاصدک
آدمکها نیستند یک آدمک
میدمد یک راز را در قاصدک
می دمد یک راز را در قاصدک
آدمک
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music