چهل سالگی تو قدم میزنی
توو این خونه های سیاه و سفید
مثل شاهد سیل توو میدون جنگ
که مرگ سپاهش رو روشن میبینه
چهل سال که خسته از بودنی
پر از آرزویی پر از رفتنی
چهل ساله پروانگی رسمته
به دور خودت پیلتو میتنی
چهل ساله تو بچگیت گم شدی
تویه مستیه چادر مادرت
چهل مرد تنها چهل درده که
غباری شده روو تن باورت
چهل باره از این کوچه ها رد شدی
ببین رد پات رو تنه برفشه
صدا تو پیچیده توی گلوش
تو حرفی نداری همش حرفشه
چهل سال که دست تو سردشه
نشد هرم دستی گناها کنه
همش خنجری توی پهلوت نشست
رفاقت مگه راهو پیدا کنه
به چشمات سیاهه نت زندگیت
سکوتت کشیده شده تا خدا
صدات توو گلوت مونده بغضی شده
دیگه سیم آخر فقط مونده تا
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music