تو چه دانی که نمانی چه بروزم اید
تو که دانی من دیوانه تو را میخواهد
من همینم چه بخواهی چه نخواهی جانم
من به جز عشق تو کار دگری نتوانم
چه بنازم به تو عشق در جان و تنم
موج گیسوی تورا با نفسم شانه زنم
تا تورا مینگرم من برود از یادم
هر چه جز نام تو و عشق تورا پر دادم
گل آرامش من فقط تویی خواهش من
از این همه آرزو
تویی در جان و تنم
فقط تورا میشنوم هر چه خواهی بگو
من که در بند تو و غرق لبخند تو و جز تو چه خواهم دگر
من چنان مست تو از دل سرمست تو هر آنچه خواهی ببر
تو مرا یار بدان یار بمان یاری کن
من به بند تو اسیرم نفسم کاری کن
نفسم جز تو مرا حال خوشی نیست بدان
تو که دستم بگرفتی به همین حال بمان
تو نگاهت همه جان و همه روح و همه نفس است
تو نخندی من آشفته هوایم قفس است
تو همانی که مرا از سر غم دور کنی
تو همانی که مرا به خنده مجبور کنی
گل آرامش من فقط تویی خواهش من
از این همه آرزو
تویی در جان و تنم
فقط تورا میشنوم هر چه خواهی بگو
من که در بند تو و غرق به لبخند تو و جز تو چه خواهم دگر
من چنان مست تو از دل سرمست تو هر آنچه خواهی ببر
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music