روزایی که منو بردن
منو دورِ دور گم کردن
شبایی که هنوزم هستن
منو بیدار زندون کردن
انگار تبربارون شدم
همه جام خلل و فُرَجه
حکایت عشق من به تو
حکایت آب و سد کرجه
ولی تو نه مثل آفتابی
که حضور و غیبت افتد
دگر آن روند و آیند و تو همچنان که هستی
هر سال با خودم میگم که امسال دیگه سال منه
شده یه سالو دو سالو سی سال
سال به سال پیرتر مال منه
ولی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
کشتی بی ناخدا آخر به گل نشسته
حساب و روز و شبم از دستم در رفته
ولی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیاب افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
ولی یه چیزی بوده، هست که باز افتاده جونم
شبیه یه شعریه که دائم با خودم میخونم
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشتی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگر آن روند و آیند و تو همچنان که هستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music