Majid Alipour

Darham Shekasteh

شب تولدم رسید کسی واسم گل نیاورد
آب از سرم گذشته و بی تو نمیشه حتی مرد
من به تنهایی طلسمم شوم و بدیومن شده اسمم
اسم تو با خون رگهام تو ترانه هام نوشتم
آخه ظالم ستمگر بی خدای ب پیمبر
جاری شد اشکای سردم بس که چشمام خشکه بر در
با تولد عبوسم پاییز از سفر رسیده
اسم چهارحرفیتو از من همه دنیا شنیده
زیر پاهات شد لگدمال این دل سرخورده ی من
حنجرم شعله کشید و دنیا رو سوزوندم از غم
خون دارم میبارم امشب بی تو با غم تولد
تسلیت بگو به قلبم که امید زندگیم مرد
توی فال قهوه افتاد طالع سیاه وشومم
فنجون و زدم شکستم نبینم سهم تو نیستم
از همون روزی که رفتی زندگیم معنا نداره
حتی تو فصل بهارم برف بدبختی میباره
لال شه این زبون که عمری نفرینت کرد توی شعرام
صدبار از روی خجالت عکساتو خیس کرده چشمام
کنار کیک تولد قاب عکستو میچینم
یه گیتار به روی زانوم گوشه ی اتاق میشینم
زیر آوار مصیبت چیزی از دلم نمونده
نفرینت میکنه هر کی شعرای سیامو خونده
هرچی اومد به سرم اون کافر بی دین کرد
سوز صدام جهانی رو غمگین کرد
هرکی من و دید تورو نفرین کرد