چه کرده ی تو با دلم که بند دل پاره شد
چه برزخی چشم تو منم که اواره شد
چرا به قلب زخمی ام کمی تو رحم نمیکنی
چرا از این عذاب من کمی تو کم نمیکنی
بیا که بعد رفتنت خزان به قلب من نشست
ندیدی گرد پیری ام به روی صورتم نشست
ببین نگاه خسته را که عمق فاجعه منم
جوان صد ساله ام و به مرگ تن نمیدهم
مرا تو اهلی ام بکن به عشق مبتلا شوم
اگر که زخم کاری است دچار این بلا شوم
عذاب دوریت مرا چنان شکست که آیینه
چقدر پیر شدم ببین چنین به دست آیینه
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music