يه شب پشت در مونده بود اومدم
شبش بى سحر مونده بود اومدم
پس راه من سايه ها اومدن
پر از وهم و شكل و ادا اومدن
خبر دادن از رفتن رنگ شب
از آواز و از خنده ى روى لب
الا اى كه تو آفتابى همى
منم خسته از حيله ى روزگار
چه باشد كه بر من بتابى همى
بر اين جاده ى خاكى انتظار
تو گفتى كه تنها و لب بسته اى
در اين خشك و خالى شب قحط يار
ببر دستتو توى تقويم و باز
از اون روزهاى قشنگش بيار
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music