مثل همیشه خاطرت اومد سراغم
یخ کرده دستام بارونیه باز اتاقم
بارون میباره تو کوچه ی خاطراتم
نیستی ولی من باهاتم
بی تو جهانم شبیه قطب جنوبه
رنگ طلوع و ندیده همیشه غروبه
کوه یخم که حسرت خورشید و داره
بی تو زمستونه قلبم بی بهاره
شب و یخبندون و مه برف و کولاک و تگرگ
تو سرم فکر تو و تو تنم سایه ی مرگ
تا نمردم و از غمو تا نیفتادم به پات
بشکن این کوه یخ و تو باخورشید چشات