دیگه ناامیدم از این زندگی یه دردایی هست که نمیشه بگی
شب و روز تکراری و یکنواخت نمونده برام حسی جز خستگی
هنوز باز نکردم من اون نامه رو نمیخوام عوض شه نگاهم به تو
پریشون و آشفته سردرگمم دیگه هیچ امیدی ندارم به تو
خدایا من دلم گیره اونی که من دوسش دارم داره میره
نمیخوام اون بفهمه که دل خستم بدون اون میمیره
چرا این شده آخر زندگیم نمیزارم این و پای سادگیم
زمونه سر سازگاری نداشت حالا ما باید چی به مردم بگیم
نمیخوام بفهمه کسی چی شده تو گوشم پر از حرفای بیخوده
کسی حق نداره قضاوت کنه میون من و تو خدا شاهده