جان به لب و خون به جگر
آتش عشقِ تو دگر
هوش و حواس از سر من برده
مهر خموشی به لبم خورده
هوش و حواس از سر من برده
مهر خموشی به لبم خورده
داد تویی گوش منم
زخم خورم دم نزنم
تا تو طبیب دل بیمار شی
تب بکنم تا تو پرستار شی
عشق به دیوانگی و چون و چنان نیست
عشق تمنای وصال از دل و جان نیست
عشق درآمیختن آتش و آب است
میان درگیریِ بیداری و خواب است
عشق به دیوانگی و چون و چنان نیست
عشق تمنای وصال از دل و جان نیست
عشق درآمیختن آتش و آب است
میان درگیریِ بیداری و خواب است
ناز تویی ساز تویی
هر چه بگم باز تویی
سر به بیابان زده باز آمدم
با دلی پر قصه و راز آمدم
آب تویی باد تویی
حیله ی صیاد تویی
آب تویی باد تویی
حیله ی صیاد تویی
خانه ی رویایی من دام توست
این دل درّنده فقط رام توست
عشق به دیوانگی و چون و چنان نیست
عشق تمنای وصال از دل و جان نیست
عشق درآمیختن آتش و آب است
میان درگیریِ بیداری و خواب است
عشق به دیوانگی و چون و چنان نیست
عشق تمنای وصال از دل و جان نیست
عشق درآمیختن آتش و آب است
میان درگیریِ بیداری و خواب است
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music