سحر با آه میگفتم که یارم رفته از دستم
دوباره سردو خاموشم همان تنهای سرمستم
دوباره باده مینوشم که غم گرده فراموشم
ولی بی اون ترک خورده پناه گرم آغوشم
بگو با من تو ای باران حدیث آرزومندی
که من جز او نمیخواهم از الطاف خداوندی
بگو با من تو ای باران حدیث آرزومندی
که من جز او نمیخواهم از الطاف خداوندی
به حافظ گشته فال من ز عشق او چه میجویی
بر او همت چه میبندی رهی دشوار می پویی
به رندانش قسم دادم منم عاشق ترین آدم
وساطت کن تو ای ساقی که جان بخشد به میعادم
بگو با من تو ای باران حدیث آرزومندی
که من جزو نمیخواهم از الطاف خداوندی
بگو با من تو ای باران حدیث آرزومندی
که من جزو نمیخواهم از الطاف خداوندی
بگو با من تو ای باران حدیث آرزومندی
که من جز او نمیخواهم از الطاف خداوندی
بگو با من تو ای باران حدیث آرزومندی
که من جزو نمیخواهم از الطاف خداوند است
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music