حریق خزان بود
همه برگ ها آتش سرخ
درختان همه دود پیچان
به تاراج باد
من از جنگل شعله های می گذشتم
غبار غروب
به روی درختان فرو می نشست
و باد غریب
عبوس، از بر شاخه ها می گذشت
و سر در پی برگ ها می گذاشت
فضا را، صدای غم آلود برگی، که فریاد می زد، لبریز می کرد
و در چشم برگی که خاموش می سوخت
نگاهی که نفرین با پاییز می کرد
حریق خزان بود
حریق خزان بود
شب از جنگل شعله های می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم
مسوز این چنین گرم در خود، مسوز
مپیج اینچنین تلخ برخود، مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را می دواند به دنبال باد
مرا می دواند به دنبال هیچ
من از جنگل شعله ها می گذشتم
همه هستی ام جنگلی شعله ور بود
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2025
The best Persian and Iranian music