Close

For like your favorite songs, you need to install the aloonak app. Click the button and install the app on your phone.

Install App
Close

For download your favorite songs and create a play list, you need to install the aloonak app. Click the button and install the app on your phone.

For download your favorite songs and create a play list, you need to install the aloonak app. Click the button and install the app on your phone.

    >        >    Alireza Azar & Milad Babaei    >    Asar Angosht

Alireza Azar & Milad Babaei

Asar Angosht

Alireza Azar & Milad Babaei - Asar Angosht
  • متن ترانه علیرضا آذر به نام اثر انگشت

روز میلاد من است آمده‌ام دست کشم
به سر و گوشِ عرق کرده‌ی دنیای خودم
قول دادم که در این شعر فقط من باشم
تا خودم با همه خود باشم و تنهای خودم
ردِ انگشتِ تو بر سینه‌ی سیب است هنوز
من غلط کرده و مغضوبِ خداوند شدم
بعد از آن هم که تو با سنگ زدی شیشه شکست
من خریدارِ تن و جای کمربند شدم
شک نکن بی‌من از این ورطه گذر خواهی کرد
به نشانی که نماند از بدنم فکر نکن
من که از منطق و دستورِ حقیقت گفتم
به مضامینِ مَجازیِ تنم فکر نکن
باز با این همه هروقت غمی شِیهه کشید
من همین نبشِ چنار و چمنم،فکر نکن
قول دادم که در اندیشه‌ی خود حبس شوم
دل به بالا و بلندای خیالی ندهم
دوست دارم که خودم پشت خودم باشم و بس
به تنِ هیچ عقابی پَر و بالی ندهم
تو که رفتی پیِ تاب و طپش رود، برو
به قدم‌های اسیرِ لجنم فکر نکن
من به دستان خودم گورِ خودم را کندم
به پذیرایی و دفن و کفنم فکر نکن
من محالم،تو به ممکن شدنم فکر نکن
و به آلودگیِ پیرهنم فکر نکن
گرچه روزخمی‌ام و دست‌کج و تند زبان
به سر و صورت و دست و دهنم فکر نکن
تو که از منزلِ منقل تبر آوردی باز
هی به آیا بزنم یا نزنم فکر نکن
بختِ نامرد بزن بد به دلت راه نده
به غم‌انگیزیِ فرزند و زنم فکر نکن
نفسی تازه کن و اره بکِش،شاخه بریز
به غمِ جوجه کلاغی که منم فکر نکن
شک نکن بی‌من از این ورطه گذر خواهی کرد
به نشانی که نماند از بدنم فکر نکن
من که از منطق و دستورِ حقیقت گفتم
به مضامینِ مَجازیِ تنم فکر نکن
باز با این همه هر وقت غمی شیهه کشید
من همین نبشِ چنار و چمنم،فکر نکن
یا که خاکی به سرِ آینه‌ی بکر کنید
یا از اینجا به غبارِ سخنم فکر کنید
شانه بر شانه‌ی هم پشت به هم ساییدند
خرده شن‌ها صف و صف پشت هم انبوه شدند
مثل واگیرترین حادثه دورم کردند
قطعه‌های بدنم بافتی از کوه شدند
قد کشیدم سرِ دوشم به لبِ ابر رسید
سر برآوردم و دیدم که چقدر الوندم
عهد کردم که اگر پای کسی فتحم کرد
قامتش را سرِ ثوابه‌ی خود می‌بندم
عهد کردم که اگر دست کسی لمسم کرد
کولیِ دشت شوم معرکه آغاز کنم
در دلم آهنِ تَف‌دیده‌ی بسیاری هست
وای ازآن دَم که بخواهم دهنی باز کنم
آنچنان مست کنم روح بچرخد در من
آنچنان نعره زنم سقفِ زمین چاک شود
آنچنان شانه به لرزانم و هی هی بکنم
که برای همه‌ی دشت خطرناک شود
این تهوع که مرا هست تو را خواهد کشت
آنچه من خورده‌ام از حدِ خودم بیشتر است
می‌رود بمبِ دلم فاجعه آغاز کند
هر کسی دورتر است،عاقبت‌اندیش‌تر است

ناگهان شد که زمین نبضِ جنونش زد و بعد
خونم از حلق به جوش آمد و نابود شدم
در جهانی که پُر از فرضیه‌های شدن است
واقعا سوختم و باختم و دود شدم
آن که جان کَند و خطر کرد و به بالا نرسید
آن که دائم هوسِ سوختنِ ما می‌کرد
آن که از هیچ نگاهی به تماشا نرسید
کاش می‌آمد و از دور تماشا می‌کرد
زیر خاکسترم انگار دری باز شد و
ساقه‌ی سیب شدم،حسرتِ حوّا برخاست
سیبِ دندان‌زده از دست تو افتاد به خاک
گرد و خاک از لبه‌ی عِقدِ ثریا برخاست
شاخه در شاخه فریبم،سبدی سیب بچین
دامنی از تبِ گندم ببر و نانش کن
با سکوتی که تو داری سرِ زا می‌میری
بغضِ اندوخته را لو بده عصیانش کن
شاخه‌هایم هوسِ پنجه‌ی چیدن دارند
من درختم،تو به اندازه‌ی من انسانی
من اسیرم،تو برو شاخِ زمین را بشکن
گور بابای سر و این همه سرگردانی
منطقِ جاذبه در فلسفه‌اش پنهان بود
تا که تقدیر به دستانِ من افتاد از دست
جذبه‌ی ذهنِ زمین زیر معما می‌ماند
پاسخ از دامنِ من بود اگر کشفی هست
میوه از دامن من بود اگر روزِ هبوط
آدم از وسوسه افتاد زمین انسان شد
آه اگر سیب نبود عشق چه باید می‌کرد
من رسیدم که دل از بندِ دل آویزان شد
ردِ انگشتِ تو بر سیلیِ سیب است هنوز
من غلط کردم و مغضوبِ خداوند شدم
بعد از آن هم که تو با سنگ زدی شیشه شکست
من خریدارِ تن و جای کمربند شدم
ردِ انگشتِ خودت بود ولی ما خوردیم
شوکران از لبِ لیوانِ تو خوردن دارد
موجِ کف کرده‌ و طوفانی و بی‌ماه و نگاه
دل به این ورطه‌ی تاریک سپردن دارد
رد انگشتِ تو بر گودیِ فنجان من است
از کجا دست به آینده‌ی فالم بردی
همه دیدند که یک سیبِ معلق دارم
لعنتی پیش خودم زیر سوالم بردی
رد انگشت تو بر پیرهنِ پاره‌ی من
بر تنم جز اثرِ مرگ مگر چیزی هست
در لباسی که از این معرکه‌ها می‌گذرد
سایه‌ی بی‌سر و پایی‌ست اگر چیزی هست
رد انگشت تو بر حلق من و حلق خودت
هر دوتامان سرِ کیفیم که مرگ آمده است
کفن گرم به تن کن که در این قبرِ غریب
پیش پای من و تو باز تگرگ آمده است
پشت یک میز خزیدیم که بازی بکنیم
رو به رو بودنِ با عشق جگر می‌خواهد
این

There is no comment yet ...

Online Play Code For Weblogs

Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music