Mohammadreza Shajarian

Tasnif ( Saghi )

الا يا ايها الساقي
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول
که عشق آسان نمود اول
ولي افتاد مشکل‌ها
ولي افتاد مشکل‌ها
ولي افتاد مشکل‌ها
ولي افتاد مشکل‌ها
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول
که عشق آسان نمود اول
ولي افتاد مشکل‌ها
ولي افتاد مشکل‌ها
ولي افتاد مشکل‌ها
ولي افتاد مشکل‌ها
به بوي نافه‌اي کاخر
به بوي نافه‌اي کاخر
صبا زان طره بگشايد
ز تاب جعد مشکينش
چه خون افتاد در دل‌ها
ز تاب جعد مشکينش
چه خون افتاد در دلها
به بوي نافه‌اي کاخر
صبا زان طره بگشايد
ز تاب جعد مشکينش
چه خون افتاد در دل‌ها
ز تاب جعد مشکينش
چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان
چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد مي‌دارد
که بربنديد محمل‌ها
به مي سجاده رنگين کن
گرت پير مغان گويد
که سالک بي‌خبر نبود
ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاريک و بيم موج و
گردابي چنين هايل
کجا دانند حال ما
کجا دانند حال ما
سبکباران ساحل ها
همه کارم ز خود کامي
به بدنامي کشيد آخر
نهان کي ماند آن رازي
کز او سازند محفل‌ها
شب تاريک و بيم موج و
گردابي چنين هايل
کجا دانند حال ما
سبکباران ساحل‌ها
کجا دانند حال ما
کجا دانند حال ما
سبکباران ساحل‌ها